مدتی بعد و پس از نجات از یک ترور نافرجام، با تشکیل مجلس سنا بر قدرت و اقتدار خود افزود. در دوران پادشاهی او، صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. در سال ۱۳۳۲ سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، کودتایی برای برکناری مصدق سازمان دادند. با شکست خوردن اولین مرحله کودتا محمدرضا از ایران گریخت. ولی با موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مصدق برکنار شد و شاه دوباره به قدرت رسید.
شاه به توسعه نظامی کشور علاقه داشت و بخش زیادی از درآمد نفتی کشور را صرف ارتش مینمود. او تحت عنوان انقلاب سفید و با هدف رسمی قرار گرفتن ایران در بین مدرنترین کشورهای جهان تا پایان قرن بیستم مجموعهای از اصلاحات اقتصادی-اجتماعی مانند اصلاحات ارضی را آغاز نمود. در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه شمسی، ایران رشد اقتصادی سریعی را شاهد بود. محمدرضا نظام تکحزبی را در کشور حاکم کرد و عملا در شانزده سال پایان پادشاهی تقریبا هیچ یک از تصمیمات کلیدی کشوری بدون نظر مساعد او گرفته نمیشد. سرانجام او در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ و در پی اعتراضهای گسترشیافته مخالفان به رهبری روحالله خمینی، ایران را برای همیشه ترک کرد. وی در طول زندگی خود سه بار ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد.
محمدرضا شاه، فرح دیبا و فرزندشان
در طول زندگی، چهار کتاب درباره زندگی خود و ایران نوشت که آخرین آنها اندکی پیش از مرگ وی به پایان رسید. او سرانجام در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۵۹ در سن ۶۱ سالگی و در اثر سرطان غدد لنفاوی، در مصر درگذشت و در یکی از مساجد قاهره به نام مسجدالرفاعی به خاک سپرده شد. با این مقاله از مشاهیر تاریخ ما همراه باشید تا اطلاعات بیشتری درباره واپسین پادشاه ایران بدانید.
پیش از پادشاهی
محمدرضا پهلوی در روز ۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی (۱ صفر ۱۳۳۸، ۲ عقرب ۱۲۹۸، ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹) در یک خانه اجارهای در محله دروازه قزوین تهران زاده شد. پدر او «رضا سوادکوهی» (بعدها «رضاخان میرپنج» و بعدتر «رضاشاه پهلوی») و مادرش نیمتاج (بعدها تاجالملوک آیرملو) بود.
سه ماه پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و به قدرت رسیدن رضاخان، خانواده او به خانهای بزرگتر جابهجا شدند. در این هنگام محمدرضا تنها دو سال داشت. او با پدر و مادر، دو خواهر و یک برادرش به نامهای شمس (۱۲۹۶-۱۳۷۴)، اشرف (دوقلو با محمدرضا) و علیرضا پهلوی (۱۳۰۱-۱۳۳۳) به خانه تازه خود رفتند. در این خانه او زبان فرانسوی و کلیاتی درباره فرهنگ غرب، انقلاب فرانسه، روشنفکران غربی و تاریخ غرب را نزد پرستار فرانسویاش مادام ارفع آموخت.
محمدرضا پس از به پادشاهی رسیدن پدرش و در هفت سالگی به ولیعهدی رسید. در مراسم تاجگذاری پدرش، برای محمدرضا یک تاج اختصاصی ساخته شد. از آن پس، محمدرضا به کاخی اختصاصی در مجموعه قاجاری گلستان برای آغاز آموزشهای رسمی پادشاهی منتقل شد و به همراه بیست تن از همکلاسیهای دست چین شده به مدرسه نظام رفت. رضا شاه تلاش میکرد تا با محمدرضا مانند سایر دانشآموزان کلاس رفتار شود. ولی این کار در عمل ممکن نبود. زیرا همه میدانستند که او ولیعهد است و این یک واقعیت تغییر ناپذیر بود.
سفر به سوییس
محمدرضا پهلوی در پانزدهم شهریور ۱۳۱۰ برای ادامه تحصیل به سوییس اعزام شد. کشور سوئیس به دقت انتخاب شده بود. این کشور غربی و اروپایی، ولی در اروپای سیاست زده آن روزها، غیر سیاسی بود. خانوادهاش او را تا انزلی بدرقه کردند. کشتی بعد از دو روز به باکو رسید و در ادامه سفر، محمدرضا و همراهانش با قطار و از راه لهستان و آلمان به ژنو در سوئیس رفتند و برای مدت دو هفته در کنسولگری ایران در ژنو اقامت کردند. همراهان اصلی وی در این سفر علیرضا پهلوی، تیمورتاش و پسرش مهرپور تیمورتاش، دکتر مودب الدوله نفیسی (پیشکار ولیعهد) و مستشارالملک (آموزگار زبان فارسی ولیعهد) بودند.
ع
عکسهایی از دوران دانش آموزی محمدرضا شاه در سوئیس
با آن که قرار بود ولیعهد در شهر لوزان در دبیرستان لهروزه تحصیل کند، ولی به علت ناهماهنگی در ثبت نام، به مدت یکسال در یک مدرسه معمولی تحصیل نمود. در سال اول در منزل یک خانواده سوئیسی اقامت نمود. از سال بعد وی به دبیرستان لهروزه منتقل شد. او در آغاز نمیدانست چگونه باید با پسرانی که اهمیت نمیدادند او ولیعهد است، رفتار کند. در ایران او عادت داشت که رفتار متفاوتی با او بشود.
دبیرستان لهروزه از گرانقیمتترین مدارس جهان است. دروس سخت و سنگین دبیرستان، آموزش اضافه زبان و ادبیات فارسی و سختگیری بیش از حد دکتر نفیسی باعث شده بود تا محمدرضا از شرایط موجود ناراضی باشد. او وظیفه داشت که هر هفته برای پدرش نامهای بنویسد و گزارشی از وضع خود و برادرش علیرضا را به پدرش ارائه کند. در تهران این نامهها با تشریفات خاصی به رضا شاه ارائه میشد.
عکسهایی از دوران دانش آموزی محمدرضا شاه در سوئیس
شاه خود در کتاب ماموریت برای وطنم ادعا نمودهاست که پیش از بازگشت به ایران در سال ۱۹۳۶ موفق به دریافت دیپلم از مدرسه له روزه شدهاست. اما سوابق موجود در مدرسه نشان میدهد که محمد رضا پیش از دریافت دیپلم، به درخواست پدرش و به دلایل سیاسی به ایران بازگشتهاست و تحصیلاتش را در ایران ادامه دادهاست. سوابق مدرسه له روزه، محمد رضا را دانشآموزی «بسیار خوب» توصیف میکنند.
بازگشت به ایران
اقامت محمدرضا در سوئیس ۵ سال به طول انجامید. او در ۱۷ سالگی از سوییس به ایران بازگشت و در دانشکده افسری مشغول به تحصیل شد. نظام آموزشی این دانشکده بر اساس روشهای مدرسه نظامی سن سیر بود. او دو سال بعد و در ۱۹ سالگی با درجه ستوان دوم از این دانشکده فارغالتحصیل شد. در این دوره او با فتحالله مینباشیان آشنا شد و تحت تاثیر او قرار گرفت.
محمدرضا در آغاز جوانی
در این دوره، نشستهای روزانه منظمی میان محمدرضا و پدرش انجام میگرفت. پس از فارغالتحصیلی، او به مقام بازرسی ارتش شاهنشاهی رسید. علاوه بر این، رضا شاه به تدریج محمدرضا را حتی در تصمیمگیریهای مهم خود در امور جاری کشور دخالت داد. او در بیشتر سفرها به گوشه و کنار کشور، رضا شاه را همراهی میکرد. محسن صدر با ذکر خاطرهای نشان میدهد که رضا شاه، به توصیههای محمدرضا عمل مینمودهاست.
سالهای آغازین پادشاهی
سوگند پادشاهی محمدرضا در مجلس شورای ملی
در شهریور ۱۳۲۰ کشور ایران به دست نیروهای دو کشور انگلستان و شوروی (و بعدها آمریکا) اشغال گردید و رضاشاه از پادشاهی برکنار و تبعید شد. مذاکرات میان نمایندگان اشغالگران بر سر تعیین پادشاه جدید مدتی به طول انجامید. گزینه دیگر بریتانیا به غیر از محمدرضا، پسر محمدحسن میرزا نوه محمدعلی شاه قاجار (ساکن انگلستان و افسر نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا) بود.ولی سرانجام به پیشنهاد انگلستان و با توافق شوروی و آمریکا، محمدرضا پهلوی به جای پدرش به پادشاهی برگزیده شد. مجلس ایران نیز این تغییرات را تصویب نمود. بنابراین از دید انگلستان، پادشاهی محمدرضا «انتخاب آزادانه مردم ایران» تعبیر شد.
جنگ و پیامدهای آن
دیدار با وینستون چرچیل در خلال کنفرانس تهران در سفارت شوروی در تهران
او زمانی به پادشاهی رسید که تنها ۲۲ سال داشت. در میان اطرافیان به کسی اعتماد نداشت، ولی با آنان به شکلی دموکراتیک برخورد میکرد. او متوجه شد که در مسکو، مذاکراتی برای پادشاهی برادرش عبدالرضا انجام شدهاست. پدرش قبلا یکبار به او گفته بود که مایل است پیش از مرگش، همه مشکلات را از میان بردارد تا محمدرضا به راحتی حکومت کند. برداشت او این بود که پدرش وقتی این حرف را گفته، فکر میکرده که او توانایی لازم برای حکومتکردن نداشتهاست. حتی خود او نیز مطمئن نبود که بدون حمایت پدرش بتواند بر امور مسلط شود.
زمانی که سه مرد قدرتمند آن روزگار (چرچیل، روزولت و استالین) برای شرکت در کنفرانس تهران به تهران رفتند، میزبانی او را نپذیرفتند و در سفارتهای خود اقامت کردند. تنها استالین بود که به دیدار وی رفت. شاه جوان ناچار شد برای ملاقات با چرچیل و روزولت، به سفارت شوروی (که محل کنفرانس بود) برود. او از اینکه اینگونه تحقیر شد رنجید و این رنجش هرگز التیام نیافت.
قراربود متفقین حداکثر تا ۶ ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم، نیروهای خود را از ایران خارج کنند، ولی شوروی در عمل، این قرار را زیر پا گذاشت. پیشهوری با حمایت شوروی در تبریز و قاضی محمد در کردستان علم شورش برداشتند. شاه اینبار با کمک آمریکا و سیاست قوام السلطنه موفق شد حمایت شوروی را از شورشیان بردارد و با کمک ارتش، آذربایجان و کردستان را آزاد کند. او همچنین فرصت یافت تا اقتدار از دست رفته خود را بازگرداند و قدرت را در دست خود قبضه کند. روزنامهها با عناوینی همچون «نخستین دستاورد بزرگ در راهی طولانی» و «خطر تجزیه ایران توسط یک پهلوی برطرف شد» از او در تبریز استقبال کردند.
او همچنین با بازگرداندن مالکیت زمینهای رضا شاه به مالکین اصلی و اولیه آن محبوبیت بیشتری در عرصه داخلی کسب کرد.
ترور در دانشگاه تهران
محمدرضا پهلوی پس از ترور نافرجام در سال ۱۳۲۷ خورشیدی
در دیماه ۱۳۲۷ شایعاتی به وزارت امور خارجه آمریکا رسید که شاه به دنبال فرصتی برای اصلاح قانون اساسی و بالابردن قدرت خود در مقابل مجلس است. تنها یکماه بعد در ۱۵ بهمن با ترور نافرجام شاه در دانشگاه تهران این فرصت به دست وی افتاد. فقط یکی از گلولههای ضارب، ناصر فخرآرایی، به شاه برخورد کرد. ولی باعث آسیب جدی شاه نشد. چند لحظه بعد، ضارب بدون بازجویی در همان محل ترور کشته شد و انگیزههای او از این کار در پردهای از ابهام باقی ماند.
بعدها گفته شد که وی عضو یک گروه کمونیست-اسلامی بودهاست. شاه با همین بهانه، نهتنها همه مخالفین مذهبی و چپگرای خود را سرکوب کرد، بلکه حتی به شکلی غیررسمی انگشت اتهام را به سوی انگلستان نیز نشانه گرفت. این در شرایطی بود که از سوی انگلستان تحت فشار قرارداشت تا قرارداد نفتی جدیدی با آنان امضا کند.به گفته یرواند آبراهامیان شاه به بهانهٔ این ترور، یک کودتای سلطنتی به راه انداخت. این ترور «موهبتی در لباس مبدل برای شاه» بود.
سپس در شرایطی که حکومت نظامی اعلام شده بود، انتخابات مجلس موسسان برگزار شد. این مجلس علاوهبر افزایش اختیارات شاه،تشکیل مجلس سنایی را تصویب کرد که نیمی از سناتورهای آن از سوی شاه منصوب میشدند.
در یک گزارش دولتی آمریکایی در بهار ۱۳۲۸ (چند ماه پس از ترور) چنین درج شدهاست: «همه آثار رهبر بودن، در شاه ناپدید شدهاست. او که تاکنون تظاهر میکرد مایل است رهبری «پیشرفت و اصلاحات» را برعهده داشته باشد، در عمل، نه توانایی این رهبری را دارد و نه شخصیت لازم برای اینکار را.»
ملی شدن صنعت نفت
راهپیمایی مردم در پشتیبانی از ملیشدن صنعت نفت
در طول دهه چهل و ابتدای دهه پنجاه میلادی، سهم درآمد ایران از قرارداد ۱۹۳۳ بسیار کم بود.به عنوان نمونه در سال ۱۹۵۰ میلادی، (بالاترین درآمد ایران) سهم ایران به کمتر از ۱۲ درصد رسیده بود و مجموع دریافتی ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس، تنها ۱۶ میلیون پوند بود. در همین سال دولت انگلستان از درآمدهای این شرکت تنها نزدیک به ۵۱ میلیون پوند مالیات اخذ میکرد. این قرارداد قرار بود در سال ۱۹۶۱ خاتمه یابد و شاه تحت فشار قرار گرفته بود تا قرارداد الحاقی را که خاتمه آن سال ۱۹۹۳ بود بپذیرد. مدیران انگلیسی شرکت نفت ایران و انگلیس حس میکردند تا زمانی که بر شاه نفوذ دارند، نیاز به هیچ تغییری نیست. آنان شاه را به دلیل نقش انگلستان در به قدرت رسیدن وی، به این کشور مدیون میدانستند
پیش از آغاز مبارزات ملی شدن نفت و پیش از مذاکرات گس-گلشائیان، شاه و رزمآرا به دنبال اجرایی شدن مدل ۵۰-۵۰ بودند. شاه نگران بود که هرگونه تلاش برای ملی کردن نفت، منجر به خراب شدن روابط میان ایران و انگلستان شود. با آغاز مذاکرات گس و گلشائیان، شاه هیات دولت را در چانهزنیها آموزش میداد. سرانجام او به هیات دولت گفت که قیمت تضمینی توافق شده را بپذیرند و به اینترتیب، قرارداد گس-گلشائیان به امضا رسید. لایحه مزبور ۴ روز پیش از پایان دوره پانزدهم مجلس شورای ملی برای تصویب به مجلس رفت، ولی با هوشیاری فراکسیون اقلیت، دوره مجلس پیش از تصویب قرارداد، خاتمه یافت.
با تشکیل مجلس شانزدهم، نه تنها قرارداد گس-گلشائیان رد شد، بلکه ماده واحده قانون ملی شدن صنعت نفت در دستورکار مجلس قرار گرفت. سفارت انگلستان از طریق اسدالله علم از شاه خواست تا تمام تلاش خود را برای ممانعت از تصویب این طرح انجام دهد. ولی شاه در این مرحله مصمم بود تا در کار مجلس دخالت نکند. درواقع افکار عمومی چنان بود که هیچ حکومتی حاضر به مخالفت یا رد کردن این طرح نبود.حتی زمانی که آمریکاییها به او هشدار دادند که ملی شدن صنعت نفت در ایران، منافع نفتی آمریکا در سایر نقاط جهان را نیز به خطر انداختهاست، شاه از آمریکاییها خواست که از او نخواهند که با این طرح مخالفت کند. او از قدرت روز افزون جبهه ملی در بهت فرو رفته بود. سرانجام طرح به تصویب رسید و صنعت نفت ملی شد.
منبع: /mandegar.tarikhema.org